alonaki



درسي از سقراط

روزی سقراط (حکیم معروف یونانی)، مردی را دید که خیلی ناراحت و متاثر است. علت ناراحتیش را پرسید، پاسخ داد : "در راه که می آمدم یکی از آشنایان را دیدم. سلام کردم، جواب نداد و با بی اعتنایی و خودخواهی گذشت و رفت و من از این طرز رفتار او خیلی رنجیدم.”


سقراط گفت : "چرا رنجیدی؟”

مرد با تعجب گفت : "خب معلوم است، چنین رفتاری ناراحت کننده است.”

سقراط پرسید : "اگر در راه کسی را می دیدی که به زمین افتاده و از درد و بیماری به خود می پیچد، آیا از دست او دلخور و رنجیده می شدی؟"

مرد گفت : "مسلم است که هرگز دلخور نمی شدم. آدم که از بیمار بودن کسی دلخور نمی شود."

سقراط پرسید : "به جای دلخوری چه احساسی می یافتی و چه می کردی؟"

مرد جواب داد : "احساس دلسوزی و شفقت؛ و سعی می کردم طبیب یا دارویی به او برسانم."

سقراط گفت : "همه ی این کارها را به خاطر آن می کردی که او را بیمار می دانستی، آیا انسان تنها جسمش بیمار می شود؟ و آیا کسی که رفتارش نادرست است، روانش بیمار نیست؟ اگر کسی فکر و روانش سالم باشد، هرگز رفتار بدی از او دیده نمی شود؟ بیماری فکر و روان نامش غفلت” است و باید به جای دلخوری و رنجش، نسبت به کسی که بدی می کند و غافل است، دل سوزاند و کمک کرد و به او طبیب روح و داروی جان رساند.

پس از دست هیچ کس دلخور مشو و کینه به دل مگیر و آرامش خود را هرگز از دست مده و بدان که هر وقت کسی بدی می کند، در آن لحظه بیمار است."


بِسْم اللهِ الْرَّحْمنِ الرّحیم

مأمون گفته بود امام را پشت سر هارون خاک کنند.

کلنگ زمین را نشکافت . اباصلت می گفت:rdquo;امام روزی خاک چهارگوشه را بویید ، گفت :این گوشه مدفن من است، اگر همه ی کلنگ های خراسان را بیاورند، سه طرف دیگر شکافته نخواهد شد.rdquo;

مجبور شدند امام را جلوی هارون دفن کنند.

قبر امام قبله ی هارون شده بود.

برگرفته از کتاب <<آفتابِ هشتمین>> از مجموعه کتب ۱۴ خورشید و یک آفتاب

اللهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ و عجل فرجهم


آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

دانلود پاورپوینت اخبار و آموزش آی تی کامپیوتر و نرم افزار goldenbird مهارت های زندگی برای همه(2) zhplus0 kahri وبلاگ تخصصی کسب و کار مکاتبات بین المللی در پژوهشگری دانلود نمونه سوال استاندارد درس ریاضی تست مطلب شماره ۲